English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6887 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
accumulator charge U بارگیری اکومولاتور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
accumulator U حافظه کامپیوتر
accumulator U آدرسی که توسط یک دستور در آکومولاتور قابل دستیابی است
accumulator U مهمترین ثبات ذخیره سازی داخلی CPU که شامل نتیجه یک عمل یا کلمه داده پردازش شونده است
accumulator U باتری [مهندسی برق یا الکترونیک]
accumulator U دستور تغییر محتوای آکومولاتور یک واحد کم یا زیاد
accumulator U انباره
accumulator U انباشتگر
accumulator U اکومولاتور
accumulator U اندوزگر اندوزنده انباشتگر
accumulator register U آدرسی که توسط یک دستور در آکومولاتور قابل دستیابی است
accumulator register U دستور تغییر محتوای آکومولاتور یک واحد کم یا زیاد
accumulator plate U صفحه اکومولاتور
accumulator container U فرف اکومولاتور
accumulator cell U سلول اکومولاتور
accumulator box U قوطی اکولاموتور
accumulator battery U اکومولاتور باطری
accumulator acid U اکومولاتور اسید
accumulator register U مهمترین ثبات ذخیره سازی داخلی CUP که شامل نتیجه یک عمل یا کلمه داده پردازش شونده است
accumulator register U ثبات انباشتگر
accumulator switchboard U تابلوی اتصالات اکومولاتور
accumulator tank U مخزن جمع کننده
lead accumulator U اکولاموتور سربی
reserve accumulator U انباره کمکی
two cell accumulator U اکومولاتور دو سلولی اکومولاتور دوبل
accumulator charging U باردارشدن اکومولاتور
double accumulator switch U کلید انباره دوبل
like charge U قطبهای همنام
be charge with U متهم شدن به
in charge U متصدی
on charge of U به اتهام
like charge U شارژ همنام
take over in charge U تحت اختیار دراوردن
take over in charge U تصدی
(in) charge of something <idiom> U مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
charge some one with U به عهده کسی گذاشتن
in charge <idiom> U مسئول بودن
in charge <adj.> U مسئول
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
in charge <adj.> U پاسخگو
charge U زیربار کشیدن
charge U خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge U بار
charge U خطای حمله
charge U حمله به حریف
charge U اتهام
charge U وزن
charge U هزینه
charge U حمله اتهام
charge U عهده داری
charge U پر کردن
charge U بار مسئولیت
charge U عهده دارکردن
charge U متهم ساختن
charge U پرکردن
charge U موردحمایت
charge U گماشتن
charge U بار الکتریکی
charge U متهم کردن
charge U خرج
charge U خرج منفجره
charge U مطالبه بها
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U بار کردن
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge U دستگاه با ماده منفجره
charge U وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge U 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge U تصدی
charge U جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge U که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge U بدهکار کردن
charge U شارژ کردن شارژ
charge U محفظهای
charge U مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
tapering charge U پر کردن شیبدار
spinning charge U بار چرخان
space charge U ناحیه بار فضا
multisection charge U خرج چندقسمتی
shaped charge U خرج مقعر
negative charge U بار منفی
space charge U بار پیرامونی
snow charge U بار برف
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
surface charge U بار سطحی
supplementary charge U خرج یدکی خرج اضافی
supplementary charge U خرج تکمیلی
sticky charge U خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
spotting charge U خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
sticky charge U خرج چسبنده
static charge U برق ساکن
soaking charge U بار سولفات زدای
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
statement of charge U اعلام اتهامات
shaped charge U خرج گود
section charge U خرج جزء جزء
propellant charge U خرج پرتاب
powder charge U خرج پرتاب گلوله
powder charge U خرج باروت
pole charge U خرج میلهای
pole charge U خرج دستکی
point charge U بار نقطهای
plaster charge U خرج انفجاری افشان
plaster charge U خرج شراپنل
partial charge U بار جزیی
propelling charge U خرج پرتاب
propelling charge U خرج
section charge U خرج چند قسمتی
satchel charge U خرج کیسهای
satchel charge U خرج خورجینی
normal charge U خرج معمولی توپ
nuclear charge U بار هسته
nucleon charge U بار نوکلئون
officer in charge U افسر مسئول
positive charge U بار مثبت
residual charge U بار الکتریکی مانده
reduced charge U خرج کمتر یا پایین تر توپ
officer in charge U افسر مسئول اجرا
export charge U حقوق صادرات
export charge U هزینه صادرات
export charge U تعرفه صادرات
import charge U تعرفه واردات
import charge U هزینه واردات
import charge U حقوق واردات
electrostatic charge U بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
elementary charge U بار الکترون [فیزیک]
elementary charge U بار بنیادی [فیزیک]
charge carrier U حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
explosive charge U دستگاه با ماده منفجره
bursting charge U دستگاه با ماده منفجره
to charge the battery U باتری را بار کردن
physician in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
baton charge U حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
charge indicator U اندازهشارژ
zero charge potential U پتانسیل بار صفر
volume charge U بار حجمی
unlike charge U قطب غیر همنام
trickle charge U پر کردن اهسته
total charge U بارگذاری کامل
toll charge U باج
to give in charge U سپردن
to give in charge U تسلیم کردن
to charge a gun U خرج در تفنگ گذاشتن
charge hand U کارگر معمولی
charge nurse U سر پرستار
What's the charge per hour? U کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge U حداقل هزینه
minimum charge U حداقل قیمت
What's the charge per day? U اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile? U اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby? U آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day? U کرایه روزانه چقدر است؟
doctor in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
community charge U گونهایمالیات
telephone charge U هزینه تلفن
multisection charge U خرج چند کیسهای
charge daffaires U شارژدافر
charge with a fault U تخط ئه کردن
charge pits U چالههای خرج
charge of the electron U بار الکترون
charge neutrality U خنثایی بار
charge neutrality U تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge density U چگالی بار
charge d'affaires U شارژ دافر
charge d'affaires U کاردار سفارت
charge d'affaires U نایب وزیر مختار
coke per charge U ذغال کک شارژ
collection charge U هزینه وصول
density of charge U چگالی بار برقی
deep charge U خرج عمیق دریایی
deep charge U خرج گود
cratering charge U خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
cratering charge U خرج تخریب
counter charge U دعوی متقابل در امر جزایی
counter charge U تهمت متقابله
conservation of charge U بقای بار الکتریکی
condenser charge U بار خازن
collection charge U هزینه وصول مطالبات
charge d'affaires U نایب سفارت
charge d'affaires U کاردار
charge cavity U فرفیت بار
bank charge U هزینههای بانکی
service charge U سرویس مهمانخانه وغیره
service charge U اضافه کار
service charge U انعام
tas de charge U پاطاق
charge sheets U ورقه حاوی مشخصات متهم
charge sheet U ورقه حاوی مشخصات متهم
depth charge U بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
depth charge U خرج زیرابی بمب زیرابی
depth charge U خرج عمیق
boost charge U ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
bound charge U بار بسته
charge balance U موازنه بار
charge and discharge U محل بارگیری و باراندازی
charge account U حساب بدهی مشتری
charge a sum to U مبلغی را به حساب .....گذاشتن
charge a kiln U چیدن کوره
carrying charge U هزینه حمل و نقل
bursting charge U بار انفجاری
Recent search history Forum search
1to as
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com